نرگس آجرلو

نگارش نهم. درس 1 نگارش نهم

صفحه ۲۱ موضوع ادم فضایی از گوگل نباشه تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

هلنا ساعی

نگارش نهم

در یک روز آفتابی و زیبا، خبر عجیبی در سراسر شهر پیچید. آدم فضایی با سفینه‌ای درخشان بر روی زمین فرود آمده بود و پل عجیبی از جنس فلزات ناشناخته ساخته بود. این پل که به سمت آسمان کشیده شده بود، توجه همه را جلب کرد. مردم از نقاط مختلف شهر به سمت این پل می‌شتافتند. برخی با اشتیاق و کنجکاوی به تماشای آن آمدند، در حالی که دیگران با ترس و وحشت از آن دور شدند. گروهی از جوانان به همدیگر می‌گفتند: «شاید این یک نشانه است! ممکن است آدم فضایی‌ها بخواهند با ما ارتباط برقرار کنند!» اما گروهی دیگر می‌ترسیدند که این موجودات بیگانه قصد آسیب رساندن به زمین را داشته باشند. بچه‌ها، بدون هیچ ترسی، با شادی و هیجان به سمت پل دویدند و سعی کردند با آدم فضایی ارتباط برقرار کنند. آنها از او خواستند که به آنها نشان دهد چطور می‌تواند پرواز کند یا از فناوری خود بگوید. اما آدم فضایی، به جای اینکه با لبخند پاسخ دهد، به سفینه‌اش بازگشت و درهای آن را بست. او نمی‌توانست درک کند که چرا انسان‌ها به او و پلش این‌گونه واکنش نشان دادند. یکی از بزرگترها که همیشه به جوانان می‌آموخت که باید بر ترس‌ها غلبه کنند، پیش قدم شد. او به مردم گفت: «ما باید به این موجود غریبه نزدیک شویم و سعی کنیم او را بشناسیم. ترس ما از ناشناخته‌ها تنها باعث فاصله بیشتر بین ما می‌شود.» این سخنان باعث شد که جمعیت آرام شود و برخی از افراد دلیرتر به پل نزدیک شوند. آنها شروع به صحبت کردن با آدم فضایی کردند و به او نشان دادند که انسان‌ها نیز دوستان خوبی هستند. به تدریج، احساس ترس جای خود را به کنجکاوی و دوستی داد. آدم فضایی که حالا کمی آرام‌تر شده بود، شروع به نشان دادن فناوری خود کرد. او تصاویر زیبایی از سیاره‌اش و زندگی روزمره‌اش به نمایش گذاشت، و مردم متوجه شدند که آنها نیز دغدغه‌ها و آرزوهای مشابهی دارند. این ارتباط به تدریج تبدیل به دوستی شد، و پل مرموز به نمادی از اتحاد و همکاری بین دو جهان تبدیل گردید. این داستان یادآور این نکته مهم است که گاهی اوقات، ناشناخته‌ها می‌توانند ترس ایجاد کنند، اما اگر با ذهنی باز و بدون قضاوت به یکدیگر نگاه کنیم، می‌توانیم فرصت‌های جدیدی برای دوستی و فهم بیشتر پیدا کنیم. پل این آدم فضایی فرصتی بود که به راحتی از دست می‌رفت، اما با شجاعت و اراده همگان، به یک تجربه شگفت‌انگیز تبدیل کند

جواب معرکه

بنام خداوند بخشنده مهربان موضوع انشا: آدم فضایی ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ چشم هایش را باز کرد ابتدا تار میدید؛ اما کم کم چشم هایش پذیرای روشنایی خورشید شدند. به سختی از جای برخاست به اطراف خود نگاه کرد به غیر ازگودالی عمیق چیزی توجهش را جلب نکرد. ناگهان غرق فکر شد و شب گذشته را به یادآورد! فهمید که از سفینه خود جا مانده است. ناگهان شروع به گریه کرد گویا فهمیده است که در زمین یکه و تنها مانده است. مشغول گریه بود که صدای شاپرکی کوچک توجهش را جلب کرد و این جلب توجه آغاز دوستی شاپرک و آدم فضایی بود. آدم فضایی گفت: من در سیاره آدم فضایی ها تنها مانده ام… شاپرک لحظه ای به فکر فرورفت و با خود گفت : چقدر جالب! او انسان ها را آدم فضایی میداند و انسان ها نیز او را ! آدم فضایی و شاپرک مشغول بازی بودند که گلی را تشنه یافتند. گل به آدم فضایی گفت : برایم کمی آب می آوری؟ آدم فضایی پرسید: آب چیست؟ شاپرک گفت: با من بیا که بفهمی آب چیست… شاپرک و آدم فضایی برای گل تشنه آب آوردند. گل از آدم فضایی پرسید: تو انسان نیستی؟ آدم فضایی گفت : نه! گل گفت : اما هستی! آدم فضایی پرسید : چطور؟ گل ادامه داد: انسان بودن به معنای آدم بودن نیست. من مدت هاست تشنه ام و هیچ آدمی برای من اندکی آب نیاورد…اما تو آوردی پس تو انسان هستی! در اصل انسان بودن به معنای داشتن دو پا و دو چشم و دو گوش نیست! به معنای زندگی در زمین نیست! انسان بودن یعنی انسانیت را در وجود خویش پرورش دادن! ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ پایان.
pariya **

نگارش نهم

بفرما اینم انشا

سوالات مشابه درس 1 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام